فرقان

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین نظرات
نویسندگان
پیوندهای روزانه
"عماریون"-آقای خامنه ای سلام نمی دانم نسل اول دوم و یا سوم انقلابم ؟ اما فرزند انقلاب خمینی کبیر هستم سعی می کنم انقلابی باشم اما انقلابی بودن سخت است.نمی دانم چگونه شما هنوز هم انقلابی ماندید؟ انقلابیون دنیا همه خسته شدند اما تو خسته نشدی ، آقا جان خسته نباشید .یک بار شما را دیدم واشک در چشمانم حلقه زد آن زمانی بود که در کلاس سوم راهنمائی تحصیل می کردم و به مناسبت روز دانش آموز به عنوان دانش آموز ممتاز خدمت رسیدم چه روز زیبائی بود آن روز .اما چرا برایتان نامه می نویسم .نمی دانم این نامه به دستتان می رسد یا نمی رسد ؟ آیا نامه را می خوانید یا نمی خوانید؟اما چرا می نویسم ؟آقا جان ! 23 سال است که پیر و مرادمان خمینی کبیر دیگر در بینمان نیست و سکان دار کشتی انقلاب در این چند سال شما بودی ، آقا جان خسته نباشی .23مرا به یاد 23 سال صبوری و تلاش پیامبر عظیم الشانمان حضرت محمد (ص)می اندازد 23 مرا به یاد 23 سال رنج و مجاهدت مولایمان علی (ع) می اندازد.نمی دانم تا به حال کسی به شما بابت این 23 سال خسته نباشید گفته یا نه؟ اما من می گویم .23 سال پر درد ورنج را گذراندی تا نامردان و نا اهلان انقلاب را از مسیر خود خارج نکنند و اگر تو نبودی معلوم نبود چه بر سر انقلاب می آمد پس آقا جان خسته نباشی ، خدا قوت.نمی دانم که در سال های پس از امام از دوستان و دشمنان چه دیدی وچه شنیدی اما می دانم که در آسایش و آرامش نبودی ، آقا جان خسته نباشی .چند سالی را در یکی از کشورهای خارجی تحصیل می کردم صاحبخانه ام سرهنگ باز نشسته ای بود که در ناز ونعمت زندگی می کرد نمی دانم در نماز جمعه تهران چه گفته بودی که روزی در حالی که می گریست به من گفت : رهبر تو عزت اسلام است آنروز احساس غرور کردم اما معنای کلامش را نفهمیدم اما امروز درک می کنم که او چه گفت.زمانی که به عربستان رفته بودم در مسجد النبی در روضه الرضوان مسلمانی کویتی تو را شمشیر اسلام نامید اما من معنای کلامش را نفهمیدم اما امروز درک می کنم.زمانی که در مسجد الحرام بودم شیعه ای بحرینی برایم گفت که چگونه شیعیان بحرین به خاطر هیبت و عظمت جمهوری اسلامی آزادانه زندگی می کنند و آن را از برکت وجود تو می دانست اما من معنای کلامش را نفهمیدم اما امروز درک می کنم که او چه گفت.زمانی که در رستورانی در امارات متحده عربی با دوستان اماراتیم در مورد مسائل گوناگون صحبت می کردیم ایشان از فساد و زن بارگی شیوخ می گفتند و من احساس غرور می کردم.زمانی که در فرودگاهی لوکس جوان روسی را دیدم که وقتی فهمید ایرانی هستم پنهانی عکس خمینی را که داخل وسایلش بود نشانم داد بر خود لرزیدم و اشک در چشمانم حلقه زد . از او سئوال کردم تو مسلمانی ؟ گفت : نه ! مسیحی ارتودکسم . گفتم : پس عکس ؟ گفت اگر خمینی آن میخائیل را تغییر نداد اما این میخائیل را آدم کرد . آنروز یاد جمله حضرت امام افتادم که گفت ما انقلابمان را به دنیا صادر می کنیم.در سعی صفا و مروه مسلمان الجزایری را دیدم که در حالی که آداب حج را به من می آموخت از نوه اش می گفت که به خاطر عشق به خمینی اسمش را روح ا... گذاشته بود به یاد گفته شما افتادم که فرمودید عشق به خمینی عشق به همه خوبیهاست.دوستی اتریشی دارم که مسلمان نیست اما آرزو می کند در ایران زندگی می کرد ، از او پرسیدم مگردر ایران ما چه داریم که تو نداری گفت : بوی خمینی .دوستی مالزیایی دارم که گاه گاهی با هم چت می کنیم او می گفت : دکتر ماهاتیر محمد اگر ملت ایران را داشت دنیا را می گرفت .آقا جان به خدا ملت خوبی داریم . آرام ، صبور و استوار و شما خوب می دانید این ملت دنیا را نمی خواهد . آقا جان تو را به خدا به مسوولین کشور بگوئید گند نزنند و به حساب اسلام نگذارند!ایران چشم و چراغ ملت آزاده دنیاست . آقای من ، من نه بسیجیم نه حزب الهی نه گروه فشاری نه راستی نه چپی نه اصلاح طلب نه اصول گراو نه ملی مذهبی نه سبزم نه زرد و نه قرمز و آبی، من دانشجو هستم . نه بسیجی نه انجمنی نه تحکیم وحدتی نه اقلیت نه اکثریت من فدایی رهبرم فدایی آقایم سید علی همانگونه که اگر خمینی بود جانم در دستان او بود.آقا جان ! بعضی ها می گویند شما تنهایید ! بگویند ، نگویند ، هنوز ما زنده ایم و تا زنده ایم غیرت انقلابی داریم . ما اجازه نمی دهیم سلاله زهرای اطهر(س) و فرزند خلف خمینی تنها بماند .آقا جان به ایشان بگو که تنها نیستی .آقا جان ! آمریکا و اروپا ما را از تیر و تحریم می ترسانند به ایشان بگو سینه های ما سپر تیرهای آنان است . به ایشان بگو ما وجب به وجب خاک ایران را از خون آنان سیراب می کنیم و از کشته هایشان پشته می سازیم و حسرت یک روز مستی در خاک ایران را به دلهایشان می گذاریم .آقای من ! به خدا قسم که کسی را به شجاعت تو ندیدم . آقا جان اینها می دانند شهادت چیست؟ دو کوهه کجاست ؟ فکه ، طلائیه ، اروند کجاست ؟به خدا قسم که می دانند اما ........ مولای من به آنان بگو آن زمان که اراده کنند پوتین سربازانشان در خاک ما قرار گیرد ما با اراده و ایمانمان پیکر سربازانشان را تکه تکه می کنیم و بر پیکرهایشان می تازیم چرا که اراده کردند پا بر خاک ما بگذارند.آقای من ! به آنان بگو ما اهل جنگ نیستیم ما به دنبال آرمان خمینی و اعتلای نام جمهوری اسلامی ایران در جهان هستیم اما واماندگان از قافله ایم و آن زمان که قافله سالارمان ندا دهد مرگ را در آغوش می گیریم و بر دشمن می تازیم و مگرتاکنون شربتی شیرین تر از شهادت در کام ما ریخته شده ؟مولای من ! به آنان بگو که چرا ما را از تیر هایشان می ترسانند ؟ مگر تاکنون پیکر های ما زخم تیر هایشان را نچشیده ؟آقای من ! به خدا قسم که با پیکر هایمان در مقابلشان می ایستیم اگر پاهایمان را قطع کنند با دست می ستیزیم و اگر دستهایمان را قطع کنند بدن هایمان را به آتش می کشیم تا آتش کینه مان پیکرشان را به خاکستر تبدیل کند .مولای من ! به آنان بگو ما اهل جنگ نیستیم اما اگر بخواهند رویای چندین ساله شان را تعبیر کنند خواب ناز را از چشم هایشان می رباییم وآن چنان مرگ را در آغوش می گیریم که حسرت مرگ بر بستر بر دلهایشان بماند.آقای من ! تو تنها نیستی تو ملتی داری به استواری کوه به وسعت دریا و به پاکی و زلالی آب و به کوبندگی رعد پس چرا ما را می ترسانند ؟به خدا قسم که خلیج همیشگی فارس آرزوی رنگین کردن آبش با خون هایشان را دارد .مولای من ! به آنان بگو آن زمان که تو فرمانمان دهی صفیر گلوله هایمان گوش هایشان را نوازش می دهد و کینه چندین ساله مان چون آتشفشانی فوران می کند و آن چنان در آتش خشممان می سوزند که ازپیکرهاشان جز خاکستری بی ارزش باقی نماند .به ایشان بگو ما اهل صلحیم و سازش اما اگر بجنگیم و تو فرمانمان دهی آن چنان انتقام آن هشت سال آن هشت سالی که گلوله های آنان سینه های برادرانمان در کردستان و خوزستان را درید و خون مطهرشان را بر زمین ریخت می گیریم که صدای ضجه مادران سربازانشان گوش دنیا را کر کند .مولای من ! قسم به روح رسول الله (ص) وقسم به فرق دریده علی (ع) و پهلوی شکسته زهرا(س) که ما گوش به فرمان توئیم و آن کاری را انجام می دهیم که تو بگوئی .قسم به خدا که تو شجاعت را از خمینی به ارث بردی مولای من به ایشان بگو آرزوی ما این است که نظام مقدس جمهوری اسلامی را به دستان مولا و آقایمان مهدی (عج) بسپاریم و بر سر اعتقادمان سر می بازیم( الهم عجل لولیک الفرج )آقای من ! تو نه بت منی و نه من بت پرست . تو رهبر منی و من مطیع تو . همان گونه که سلمان مطیع محمد (ص) و علی (ع) بود من نیز فرمانبردار توام.جانی دارم که آرزو دارم آن را در راه اسلام و محمد رسول الله (ص) فدا کنم پس جان من در دستان توست زیرا که می دانم تو در راه اسلام قدم بر می داری . هر زمان که اراده کنی جانم را فدای راه و هدف تو که همان راه و هدف خمینی کبیر است می کنم مولای من برایم دعا کن تا خدای باریتعالی شهادت در راه اسلام را نصیبم فرماید و لایق سربازی در راه محمد رسول الله (ص) گردم .آقا جان 23 سال گذشته و گرد پیری بر رخسار مبارکت نشسته ، خسته نباشی .فرزند خمینی
روزهای پایانی عمر دولت دهم گویا روزهایی است که قرار است به جای آنکه همراه با "آرامش" و "ثبات" تمام شود، با تلاطم و اضطراب و درگیری بین دو قوه دولت و مجلس عجیبن شده است. به گزارش بولتن نیوز، از شواهد نیز چنین بر می آید که هیچکدام از قوای دولت و مجلس، قصد کوتاه آمدن از مقاصد و اهداف خود را ندارند و بدون توجه به "شرایط خاص" کشور، درگیر مسائل خود هستند. در این میان آن چیزی که گویا نه برای دولت و نه مجلس از اولویت اساسی برخوردار است، پرداختن به "نیازهای اصلی و اساسی" مردم، این صاحبان اصلی انقلاب است. انتصاب های جهت دار و حاشیه ساز، نامه نگاری های بی حاصل، طرح استیضاح های گوناگون و امثالهم موضوعاتی است که موجب شده دولت و مجلس به جای آنکه به وضعیت اقتصادی و معیشیتی مردم بپردازند و مشکلات موجود را برطرف کنند، به دعواهای سیاسی که حاصلی جز اتلاف وقت و سرمایه مادی و معنوی کشور ندارد، روی بیاورند. از همین دست مسائل، طرح استیضاح وزیر کار، رفاه و تأمین اجتماعی در صحن علنی دیروز مجلس شورای اسلامی بود. این استیضاح در پی ماجرای حکم جدید دولت برای سعید مرتضوی عنوان شد و نمایندگانی چون آقایان توکلی، نادران، مطهری، مصباحی مقدم و پزشکیان، آن را تقدیم هیأت رئیسه مجلس کردند. علت این استیضاح چنانچه این نمایندگان بیان کرده اند "بی توجهی به قانون و بلکه قانون ستیزی در نصب و عدم عزل آقای سعید مرتضوی از مسئولیت صندوق تأمین اجتماعی" بوده است. در دو بند اولیه این طرح استیضاح چنین آمده است: 1- طبق ماده 124 قانون استخدام کشوری نصب قاضی تعلیق شده به مناصب دولتی ممنوع است، در حالی که وزیر تعاون ، کار و رفاه اجتماعی آقای مرتضوی را به سمت مدیرعاملی صندوق تأمین اجتماعی منصوب کرد. 2- دیوان عدالت اداری حکم انتصاب آقای مرتضوی به سمت مدیرعاملی صندوق تأمین اجتماعی را به دلیل مغایرت با قانون ابطال کرد اما آقای وزیر به آن ترتیب اثر نداد و هیئت وزیران با اصلاح اساسنامه صندوق تأمین اجتماعی و تغییر عنوان این صندوق به سازمان تأمین اجتماعی و اصلاح شرایط انتصاب و تصدی رئیس این سازمان، سعی کرد حکم ابطال دیوان عدالت اداری را بلاموضوع سازد. آنگاه آقای شیخ الاسلامی نیز ریاست آقای مرتضوی بر سازمان تأمین اجتماعی را تلقی به قبول نمود. صرف نظر از اینکه اقدام دولت و وزیر کار در انتصاب سعید مرتضوی موضوعی است که خلاف قانون و حتی هرگونه عقلانیت سیاسی است اما به نظر می رسد اقدام مجلس نیز بیش از آنکه معطوف به عقلانیت باشد، برخاسته از احساسات بوده و صرفا واکنشی است عجولانه نسبت به این ماجرا. چرا که در ماه های پایانی دولت، اساسا چنین استیضاحی، محلی از اعراب ندارد و حاصلی نخواهد داشت جز اتلاف وقت دولت و مجلس و در نتیجه باز هم، غفلت از مسائل اصلی کشور و مردم. جالب آنکه سال ها پیش رهبر انقلاب، نسبت به چنین موضوعی به نمایندگان مجلس هشدار داده و پیامدهای زیان بار آن را گوشزد کردند. در واپسین ماه های عمر دولت اصلاحات، مجلس هفتم، طرح استیضاح مرتضی حاجی، وزیر وقت آموزش و پرورش را کلید زد. این طرح بلافاصله با واکنش رهبر انقلاب مواجه شد و ایشان در نامه‌ای به رئیس مجلس ضمن "تاکید" بر لزوم استفاده مجلس از همه "ابزارهای نظارتی"، استیضاح وزیران را در ماههای آخر فعالیت دولت بدون سود و دارای زیان‌هایی برای کشور عنوان کردند. متن این نامه که در آغاز جلسه‌ی علنی مجلس، توسط محمدرضا باهنر قرائت شد، بدین شرح بود: بسم الله الرحمن الرحیم جناب آقای دکتر حداد عادل ریاست محترم مجلس شورای اسلامی با سلام و تهیت مجلس شورای اسلامی در دوره‌ی هفتم به حمدالله موفق شده است جهت‌گیری درست فعالیت خود را با ملاحظه نیازهای کشور انتخاب کند. ترجیح مطالبات عمومی و اساسی مردم بر انگیزه‌ها و گرایش‌های دیگر شاخصه‌ی مهمی در این جهت‌گیری است که به توفیق الهی مجلس تاکنون به آن دست یافته و هم‌چنان باید بر آن پای بفشارد، لازم می‌دانم به مناسبت مطرح شدن استیضاح وزیر محترم آموزش و پرورش به جنابعالی و همه‌ی نمایندگان عزیز عرض کنم که در شرایط کنونی که ماه‌های آخر ماموریت خطیر دولت در حال سپری شدن است استیضاح وزیران هیچ سودی برای کشور و دستگاه‌های مسوول ندارد و متقابلا زیان‌های محتمل آن بسیار و خطرات آن هشدار دهنده است. البته مجلس موظف است که از همه‌ی ابزارهای نظارتی خود استفاده کند. والسلام علیکم جمیعا و رحمة الله و برکاته سید علی خامنه‌ای 5 بهمن‌ماه 1383 چنانچه از فحوای نوشتار رهبر انقلاب پیدا است ایشان اگر چه استفاده از ابزارهای نظارتی را حق مجلس می دانند اما آنگاه که این موضوع در مقابل موضوع مهم تری قرار می گیرد، یقینا از اهمیت اولیه برخوردار نیست. در حقیقت استیضاح وزیر در ماه های انتهایی دولت همانگونه که رهبری اشاره فرمودند نه تنها "سود"ی ندارد، که خود دارای "زیان"ها و "خطرات"ی هرچند "احتمالی" است که بر اساس آن "عقلانیت سیاسی" حکم می کند که یک سیاستمدار دست به انجام آن نزند. و حالا باید دید نمایندگان مجلس در برابر این ماجرا چه عملی انجام خواهند داد! آیا دعواهای سیاسی و واکنش های عجولانه بدون توجه به آینده را فدای مصلحت و موضوعات کلان جامعه خواهند کرد یا نه؟!

شاهین به جهنم خوش آمدی!

يكشنبه, ۸ بهمن ۱۳۹۱، ۰۱:۴۱ ب.ظ
مگر ما آزادی نمی خواهیم؟؟؟ آنها که علم آزادی گرفته اند و شاهین نجفی دفاع میکنند ! آیا معنای آزادی را میدانند ؟؟؟ ما مسلمانان یک روز خوش نداریم. در دانشگاه ،در خیابان ،در دین اگر بخواهیم خودمان باشیم از جامعه ترد میشویم. مگر ما آزادی نمیخواهیم؟ آیا آزادی یعنی هرکس هر چه دلش خواست بگوید؟ ما هم آزادی میخواهیم((الهم عجل لولیک الفرج)) اطلاعات جدیدی از شاهین نجفی تلفن شخصی‌ شاهین نجفی : 004915773905792 ایمیل شخصى شاهین نجفى : amo_sharri@yahoo.com Email: shahin.najafi.music@gmail.com

جنگ نرم اینست ....

جمعه, ۶ بهمن ۱۳۹۱، ۰۳:۴۵ ب.ظ
دشمنان جمهوری اسلامی ایران باورهای سیاسی و دینی و نیز عادات حسنه ملت ما را با تکیه بر ابزارهای فرهنگی هدف گیری کرده اند. رهبر معظم انقلاب: من دارم می بینم صحنه رو...می بینم تجهیز رو...می بینم صف آرایی ها  رو...می بینم دهان های  با هقد و غضب  گشوده شده  و دندان های با غیظ فشرده شده رو...علیه انقلاب و علیه امام  و علیه همه این آرمان ها  و علیه همه کسانی به این حرکت  دل بسته اند چه بکنم اگر کسی نمی بینه؟!

رهبر فرزانه

جمعه, ۶ بهمن ۱۳۹۱، ۰۳:۳۴ ب.ظ
ای آخرین ستاره به فردا! تو مانده‌ای/خورشید ناپدید شد، اما تو مانده‌ایمُردند غازیان یمین و یسارمان/سردار خستۀ شبِ هیجا! تو مانده‌ایالسابقون مصادره شد، کاخ سبز شد/تنها تو، ای اباذر! تنها تو مانده‌ایما گم نمی‌شویم که سکان به دست توست/ای ناخدای ورطۀ دریا! تو مانده‌ایما هم جگر به گوشۀ دندان گرفته‌ایم/زیرا تو ـ ای شریفِ شکیبا! ـ تو مانده‌ایپایین نگاه می‌کنم و جمله رفته‌اند /رو می‌کنم به جانب بالا: تو مانده‌ایتنها تویی و ما به جماعت نشسته‌ایم/مشکور نیست سعی فرادا، تو مانده‌ایما مانده‌ایم و معرکه، ما مانده‌ایم و تیغ/الّا همین بهانه که: آقا! تو مانده‌ای

killing in syria

چهارشنبه, ۴ بهمن ۱۳۹۱، ۰۹:۱۰ ق.ظ
للحق طرح نوشت : مرد هزار چهره! آخر نفهمیدیم تو دشمن اسرائیلی یا دوست. آقای اردوغان! خون هزاران بی گناهی که در سوریه ریخته می شود، روزی گریبان تو و هم دستان سلفی ات را خواهد گرفت. وسیعلمو الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون. پانوشت : تسلیت به شیعیان پاکستان بابت کشتارهای وسیع ایشان در این ایام. و چه جالب که دوستان مخالف نظام، این طور مواقع فریادی نمی زنند. اما همه نگران سوریه اند. انگاری مردمان بحرین و پاکستان، در دایره انسانی نمی گنجند. کاملا بی ربط : از دوری ات، دل هامان پر است. آن قدر که گاهی از چشمان مان سر ریز می شود عزیز!

شورش اشرافیت بر جمهوریت؟!

چهارشنبه, ۴ بهمن ۱۳۹۱، ۰۹:۰۷ ق.ظ
للحق طرح نوشت : می خواستم طرحی از زلزله زدگان مانده در برف و سرما بزنم که خبر آزادی مهدی هاشمی ورق ذهنم را برگرداند. وثیقه ۱۰ میلیارد تومانی گذاشتن و آزاد شدن، حالم را بد کرد. آیا خطر ستار بهشتی مفلوک بیش تر از مهدی هاشمی بود که با وثیقه آزاد نشد؟ آیا آزادی او شورش اشرافیت بر جمهوریت نیست؟ آیا سعید تاجیک هم می توانست با قید وثیقه آزاد شود؟ آیا این انکر الاصواتی که دست به دست می چرخد و منتسب به پسر هاشمی ست، جرم نیست؟ و سوالاتی از این دست که گاهی می ترساند مرا! آقایان! جمهوری اسلامی مرهون خون هزاران شهید است. آبروداری کنید! پانوشت : یادم رفته بود! خیلی وقت بود می خواستم پستی را تقدیم مجید مجیدی کنم. شاید با او در بعضی موارد هم نظر نباشم، لکن سخنرانی آتشین او در اجلاس استانبول، نشان داد که او محصول خلف این انقلاب است. حال گیرم مثل ما گاهی هم دچار اشتباه شود. لکن هرچند با تاخیر، اما لازم دیدم به نوبه ی خودم از مجید مجیدی، به خاطر مواضع انسانی و اسلامی اش، قدردانی کنم. کاملا بی ربط : در میان این همه آدم که جان را به لب می رسانند، فقط نام عزرائیل بد دررفته است!

شهید همت

چهارشنبه, ۴ بهمن ۱۳۹۱، ۰۸:۴۸ ق.ظ
شهید در یک نگاه :نام و نام خانوادگی : محمد ابراهیم همتتاریخ تولد :۱۲/۱/۱۳۳۴نام پدر : علی اکبرتاریخ شهادت : ۱۷/۱۲/۱۳۶۲محل تولد : اصفهان / شهرضا محل شهادت : جزیره مجنونطول مدت حیات :۲۸ سالمزار شهید :گلزار شهدای شهرضابه روز ۱۲ فروردین ۱۳۳۴ ه.ش در شهرضا در خانواده ای مستضعف و متدین بدنیا آمد. او در رحم مادر بود که پدر و مادرش عازم کربلای‍ معلّی و زیارت قبرسالار شهیدان و دیگر شهدای آن دیار شدند و مادر با تنفس شمیم روحبخش کربلا، عطر عاشورایی را به این امانت الهی دمید.محمد ابراهیم درسایه محبّت‍ های پدر ومادر پاکدامن، وارسته و مهربانش دوران کودکی را پشت‍سر گذاشت و بعد وارد مدرسه شد. در دوران تحصیلش از هوش واستعداد فوق‍العاده‍ای برخوردار بود و با موفقیت تمام دوران دبستان و دبیرستان را پشت سر گذاشت. هنگام فراغت از تحصیل بویژه در تعطیلات تابستانی با کار وتلاش فراوان مخارج شخصی خود را برای تحصیل بدست می‍آورد و از این راه به خانواده زحمتکش خود کمک قابل توجه ای می‍کرد. او با شور ونشاط و مهر و محبت و صمیمیتی که داشت به محیط گرم خانواده صفا و صمیمیت دیگری می بخشید.پدرش از دوران کودکی او چنین می گوید: « هنگامی که خسته از کار روزانه به خانه برمی‍گشتم، دیدن فرزندم تمامی خستگی ها و مرارت ها را از وجودم پاک می‍کرد و اگر شبی او را نمی دیدم برایم بسیار تلخ و ناگوار بود. »اشتیاق محمد ابراهیم به قرآن و فراگیری آن باعث می‍شد که از مادرش با اصرار بخواهد که به او قرآن یاد بدهد و او را در حفظ سوره‍ ها کمک کند. این علاقه تا حدی بود که از آغاز رفتن به دبیرستان توانست قرائت کتاب ‍آسمانی قرآن را کاملاً فرا گیرد و برخی از سوره‍ه ای کوچک را نیز حفظ کند.دوران سربازی : در سال ۱۳۵۲ مقطع دبیرستان را با موفقیت پشت سرگذاشت و پس از اخذ دیپلم با نمرات عالی در دانشسرای اصفهان به ادامه‍ تحصیل پرداخت. پس از دریافت مدرک تحصیلی به سربازی رفت ـ به گفته خودش تلخ ‍ترین دوران عمرش همان دوسال سربازی بود ـ در لشکر توپخانه اصفهان مسؤولیت آشپزخانه به عهده او گذاشته شده بود.ماه مبارک ‍رمضان فرا رسید، ابراهیم در میان برخی از سربازان همفکر خود به دیگر سربازان پیام فرستاد که آنها هم اگر سعی کنند تمام روزهای رمضان را روزه بگیرند، می‍توانند به هنگام سحری به آشپزخانه بیایند. «ناجی» معدوم فرمانده لشکر، وقتی که از این توصیه ابراهیم و روزه گرفتن عده‍ای از سربازان مطلع شد، دستور داد همه سربازان به خط شوند و همگی بدون استثناء آب بنوشند و روزه خود را باطل کنند. پس از این جریان ابراهیم گفته بود: « اگر آن روز با چند تیر مغزم را متلاشی می‍کردند برایم گواراتر از این بود که با چشمان خود ببینم که چگونه این از خدا بی‍خبران فرمان می‍دهند تا حرمت مقدس ‍ترین فریضه دینمان را بشکنیم و تکلیف الهی را زیرپا بگذاریم. »امّا این دوسال برای شخصی چون ابراهیم چندان خالی از لطف هم نبود؛ زیرا در همین مدت توانست با برخی از جوانان روشنفکر و انقلابی مخالف رژیم ستم شاهی آشنا شود و به تعدادی از کتب ممنوعه (از نظر ساواک) دست یابد. مطالعه آن کتاب‍ها که مخفیانه و توسط برخی از دوستان، برایش فراهم می‍شد تأثیر عمیق و سازنده‍ای در روح و جان محمدابراهیم گذاشت و به روشنایی اندیشه و انتخاب راهش کمک شایانی کرد. مطالعه همان کتاب‍ها و برخورد و آشنایی با بعضی از دوستان، باعث شد که ابراهیم فعالیت‍ های خود را علیه رژیم ستمشاهی آغاز کند و به روشنگری مردم و افشای چهره طاغوت بپردازد.دوران معلمی: پس از پایان دوران سربازی و بازگشت به زادگاهش شغل معلمی را برگزید. در روستاها مشغول تدریس شد و به تعلیم فرزندان این مرز و بوم همت گماشت. ابراهیم در این دوران نیز با تعدادی از روحانیون متعهد و انقلابی ارتباط پیدا کرد و در اثر مجالست با آنها با شخصیت حضرت امام ( رحمت الله علیه ) بیشتر آشنا شد. به دنبال این آشنایی و شناخت، سعی می‍کرد تا در محیط مدرسه و کلاس درس، دانش آموزان را با معارف اسلامی و اندیشه های انقلابی حضرت امام ( رحمت الله علیه ) و یارانش آشنا کند.او در تشویق و ترغیب دانش آموزان به مطالعه و کسب بینش و آگاهی سعی وافری داشت و همین امور سبب شد که چندین نوبت از طرف ساواک به او اخطار شود. لیکن روح بزرگ و بی‍باک او به همه آن اخطارها بی اعتنا بود و هدف و راهش را بدون اندک تزلزلی پی می‍گرفت و از تربیت شاگردان خود لحظه ‍ای غفلت نمی‍ورزید. با گسترش تدریجی انقلاب اسلامی، ابراهیم پرچمداری جوانان مبارز شهرضا را برعهده گرفت. پس از انتقال وی به شهرضا برای تدریس در مدارس شهر، ارتباطش با حوزه علمیه قم برقرار شد و بطور مستمر برای گرفتن رهنمود، ملاقات با روحانیون و دریافت اعلامیه و نوار به قم رفت وآمد می‍کرد.سخنرانی‍های پرشور و آتشین او علیه رژیم که بدون مصلحت اندیشی انجام می‍شد، مأمورین رژیم را به تعقیب وی واداشته بود، به گونه ای که او شهربه شهر می‍گشت تا از دستگیری درامان باشد. نخست به شهر فیروزآباد رفت و مدتی در آنجا دست به تبلیغ و ارشاد مردم زد. پس از چندی به یاسوج رفت. موقعی که درصدد دستگیری وی برآمدند به دوگنبدان عزیمت کرد و سپس به اهواز رفت و در آنجا سکنی گزید. در این دوران اقشار مختلف در اعتراض به رژیم ستمشاهی و اعمال وحشیانه اش عکس العمل نشان می‍دادند و ابراهیم احساس کرد که برای سازماندهی تظاهرات باید به شهرضا برگردد.بعد از بازگشت به شهر خود در کشاندن مردم به خیابان‍ها و انجام تظاهرات علیه رژیم، فعالیت و کوشش خود را افزایش داد تا اینکه در یکی از راهپیمایی‍های پرشورمردمی، قطعنامه مهمی که یکی از بندهای آن انحلال ساواک بود، توسط شهید همت قرائت شد. به دنبال آن فرمان ترور و اعدام ایشان توسط فرماندار نظامی اصفهان، سرلشکر معدوم «ناجی»، صادر گردید. مأموران رژیم در هرفرصتی در پی آن بودند که این فرزند شجاع و رشید اسلام را از پای درآورند، ولی او با تغییر لباس وقیافه، مبارزات ضد دولتی خود را دنبال می‍کرد تا اینکه انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی ( رحمت الله علیه ) ، به پیروزی رسید.فعالیت های پس از پیروزی انقلاب: پیروزی انقلاب در جهت ایجاد نظم ودفاع از شهر و راه اندازی کمیته انقلاب اسلامی شهرضا نقش اساسی داشت. او از جمله کسانی بود که سپاه شهرضا را با کمک دوتن از برادران خود و سه تن از دوستانش تشکیل داد. درایت و نفوذ خانوادگی که درشهر داشتند مکانی را بعنوان مقر سپاه دراختیار گرفته و مقادیر قابل توجهی سلاح از شهربانی شهر به آنجا منتقل کردند و از طریق مردم، سایر مایحتاج و نیازمندی‍ها را رفع کردند.به تدریج عناصر حزب اللهی به عضویت سپاه درآمدند. هنگامی که مجموعه سپاه سازمان پیدا کرد، او مسؤولیت روابط عمومی سپاه را به عهده داشت. به همت این شهید بزرگوار و فعالیت‍های شبانه‍روزی برادران پاسدار در سال ۵۸، یاغیان و اشرار اطراف شهرضا که به آزار واذیت مردم می‍پرداختند، دستگیر و به دادگاه انقلاب اسلامی تحویل داده شدند و شهر از لوث وجود افراد شرور و قاچاقچی پاکسازی گردید.از کارهای اساسی ایشان در این مقطع، سامان بخشیدن به فعالیت‍های فرهنگی، تبلیغی منطقه بود که در آگاه ساختن جوانان و ایجاد شور انقلابی تأثیر بسزایی داشت. اواخر سال ۵۸ برحسب ضرورت و به دلیل تجربیات گران‍بهای او در زمینه امور فرهنگی به خرمشهر و سپس به بندر چابهار و کنارک (در استان سیستان و بلوچستان) عزیمت کرد و به فعالیت‍های گسترده فرهنگی پرداخت.نقش شهید در کردستان و مقابله با ضدانقلاب:شهید همت در خرداد سال ۱۳۵۹ به منطقه کردستان که بخش‍هایی از آن در چنگال گروهک‍های مزدور گرفتار شده بود، اعزام گردید. ایشان با توکل به خدا و عزمی راسخ مبارزه بی‍امان و همه جانبه‍ای را علیه عوامل استکبار جهانی و گروهک‍ های خودفروخته در کردستان شروع کرد و هر روز عرصه را برآنها تنگ‍تر نمود. از طرفی در جهت جذب مردم محروم کُرد و رفع مشکلات آنان به سهم خود تلاش داشت و برای مقابله با فقر فرهنگی منطقه اهتمام چشمگیری از خود نشان می داد تا جایی که هنگام ترک آنجا، مردم منطقه گریه می‍کردند و حتی تحصن نموده و نمی‍خواستند از این بزرگوار جدا شوند.رشادت‍های او دربرخورد با گروهک‍ های یاغی قابل تحسین وستایش است. براساس آماری که از یادداشت‍ های آن شهید به‍دست آمده است، سپاه پاسداران پاوه از مهر ۵۹ تا دی‍ماه ۶۰ (بافرماندهی مدبرانه او) عملیات موفق در خصوص پاکسازی روستاها از وجود اشرار، آزادسازی ارتفاعات و درگیری با نیروهای ارتش بعث داشته است.گوشه ای از خاطرات کردستان به قلم شهید :« در هفدهم مهرماه ۱۳۶۰ با عنایت خدای منان و همکاری بی‍دریغ سپاه نیرومند مریوان، پاکسازی منطقه «اورمان» با هفت روستای محروم آن به‍انجام رساند و به خواست خدا و امدادهای غیبی، «حزب رزگاری» به کلی از بین رفت. حدود ۳۰۰ تن از خودباختگان سیه‍بخت، تسلیم قوای اسلام گردیدند. یکصد تن به هلاکت رسیدند و بیش از ۶۰۰ قبضه اسلحه به دست سپاهیان توانمند اسلام افتاد. پاسداران رشید با همت ومردانگی به زدودن ناپاکان مزاحم از منطقه نوسود و پاوه پرداختند و کار این پاکسازی و زدودن جنایتکاران پست، تا مرز عراق ادامه یافت.این پیروزی و دشمن سوزی، در عملیات بزرگ و بالنده محمّدرسول الله ص و با رمز «لااله الا الله» به‍دست آمد. در مبارزات بی‍امان یک ساله، ۳۶۲ نفر از فریب‍ خوردگان « دمکرات، کومله، فدایی و رزگاری» با همه سلاح‍های مخرب و آتشین خود تسلیم سپاه پاوه شدند و امان‍ نامه دریافت نمودند. همزمان با تسلیم شدن آنان، ۴۴ سرباز و درجه دار عراقی نیز به آغوش پرمهر اسلام پناهنده شده و به تهران انتقال یافتند.منطقه پاوه و نوسود به جهنمی هستی سوز برای اشرار خدانشناس تبدیل گشت، قدرت وتحرک آن ناپاکان دیوسیرت رو به اضمحلال و نابودی گذاشت، بطوری که تسلیم و فرار را تنها راه نجات خود یافتند. در اندک مدتی آن منطقه آشو ب‍خیز و ناامن که میدان تک‍تازی اشرار شده بود به یک سرزمین امن تبدیل گردید. »شهید همت و دفاع مقدس:پس از شروع جنگ تحمیلی از سوی رژیم متجاوز عراق، شهید همت به صحنه کارزار وارد شد و درطی سالیان حضور در جبهه‍ های نبرد، خدمات شایان توجهی برجای گذاشت و افتخارها آفرید. او و سردار رشید اسلام، حاج احمد متوسلیان، به دستور فرماندهی محترم کل سپاه مأموریت یافتند ضمن اعزام به جبهه جنوب، تیپ محمدرسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم ) را تشکیل دهند. در عملیات سراسری فتح المبین، مسؤولیت قسمتی از کل عملیات به عهده این سردار دلاور بود. موفقیت عملیات درمنطقه کوهستانی «شاوریه» مرهون ایثار و تلاش این سردار بزرگ و همرزمان اوست.شهید همت در عملیات پیروزمند بیت ‍المقدس در سمت معاونت تیپ محمدرسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم ) فعالیت و تلاش تحسین برانگیزی را در شکستن محاصره جاده شلمچه ـ خرمشهر انجام داد و به حق می‍توان گفت که او یگان تحت امرش سهم بسزایی در فتح خرمشهر داشته ‍اند و با اینکه منطقه عملیاتی دشت بود، شهید حاج همت با استفاده از بهترین تدبیر نظامی به نحو مطلوبی فرماندهی کرد.در سال ۱۳۶۱ با توجه به شعله ور شدن آتش فتنه و جنگ در جنوب لبنان به منظور یاری رساندن به مردم مسلمان و مظلوم لبنان که مورد هجوم ناجوانمردانه رژیم صهیونیستی قرار گرفته بود راهی آن دیار شد و پس از دو ماه حضور در این خطه به میهن اسلامی بازگشت و درمحور جنگ وجهاد قرارگرفت.با شروع عملیات رمضان در تاریخ ۲۳/۴/۱۳۶۱ درمنطقه «شرق بصره» فرماندهی تیپ ۲۷ حضرت رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم ) را برعهده گرفت و بعدها با ارتقای این یگان به لشکر، تا زمان شهادتش در سمت فرماندهی انجام وظیفه نمود. پس از آن در عملیات مسلم بن‍ عقیل و محرم ـ که او فرمانده قرارگاه ظفر بود ـ سلحشورانه با دشمن زبون جنگید. در عملیات والفجر مقدماتی بود که شهیدحاج همت، مسؤولیت سپاه یازدهم قدر را که شامل لشکر ۲۷ حضرت محمدرسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم ) ، لشکر ۳۱ عاشورا، لشکر ۵ نصر و تیپ ۱۰ سیدالشهدا (علیه السلام ) بود، برعهده گرفت.سرعت عمل و صلابت رزمندگان لشکر ۲۷ تحت فرماندهی ایشان در عملیات والفجر ۴ و تصرف ارتفاعات کانی‍مانگا در آن مقاطع از خاطره ها محو نمی‍شود. صلابت، اقتدار و استقامت فراموش‍نشدنی این شهید والامقام و رزمندگان لشکر محمدرسول‍الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم ) در جریان عملیات خیبر درمنطقه طلائیه و تصرف جزایرمجنون و حفظ آن با وجود پاتک‍های شدید دشمن، از افتخارات تاریخ جنگ محسوب می‍گردد.مقاومت و پایداری آنان در این جزایر به قدری تحسین برانگیز بود که حتی فرمانده سپاه سوم عراق در یکی از اظهاراتش گفته بود :« … ما آنقدر آتش بر جزایر مجنون فرو ریختیم و آنچنان آنجا را بمباران شدید نمودیم که از جزایر مجنون جز تلی خاکستر چیز دیگری باقی نیست! » اما شهید همت بدون هراس و ترس از دشمن و با وجود بی‍خوابی‍های مکرر همچنان به ادای تکلیف و اجرای فرمان حضرت امام خمینی ( رحمت الله علیه ) مبنی برحفظ‍جزایر می اندیشید و خطاب به برادران بسیجی می گفت :« برادران، امروز مسأله ما، مسأله اسلام و حفظ و حراست از حریم قرآن است. بدون تردید یا همه باید پرچم سرخ عاشورایی حسین (علیه السلام) را به دوش کشیم و قداست مکتبمان، مملکت و ناموسمان را پاسداری و حراست کنیم و با گوشت و خون به حفظ جزیره، همت نمائیم، یا اینکه پرچم ذلت و تسلیم را درمقابل دشمنان خدا بالا ببریم و این ننگ و بدبختی را به دامن مطهر اعتقادمان روا داریم، که اطمینان دارم شما طالبان حریت و شرف هستید، نه ننگ و بدنامی. »ویژگی های برجسته شهید : او عارفی وارسته، ایثارگری سلحشور و اسوه‍ای برای دیگران بود که جز خدا به چیز دیگری نمی اندیشید و به عشق رسیدن به هدف متعالی و کسب رضای خدا و حضرت احدیت، شب و روز تلاش می‍کرد و سخت‍ترین و مشکل‍ترین مسؤولیت های‍ نظامی را با کمال خوشرویی و اشتیاق و آرامش ‍خاطر می‍پذیرفت.سردار رحیم صفوی درباره وی چنین می‍گوید :« او انسانی بود که برای خدا کار می‍کرد و اخلاص در عمل از ویژگی‍های بارز اوست. ایشان یکی از افراد درجه اولی بود که همیشه مأموریت‍ های سنگین برعهده اش قرار داشت. حاج همت مثل مالک اشتر بود که با خضوع و خشوعی که درمقابل خدا و در برابر دلاورمردان بسیجی داشت، درمقابله با دشمن همچون شیری غرّان از مصادیق « اشداء علی الکفار، رحماء بینهم» بود. همت کسی بود که برای این انقلاب همه چیز خودش را فدا کرد و از زندگیش گذشت. او واقعاً به امرولایت اعتقادکامل داشت و حاضر بود در این راه جان بدهد، که عاقبت هم چنین کرد. همیشه سفارش می‍کرد که دستورات را باید موبه‍مو اجرا کرد. وقتی دستوری هرچند خلاف نظرش به وی ابلاغ می‍شد، از آن دفاع می‍کرد. ابراهیم از زمان طفولیت، روحی لطیف،عبادی و نیایشگر داشت. »

شهید آوینی

چهارشنبه, ۴ بهمن ۱۳۹۱، ۰۸:۳۹ ق.ظ
درست صد و بیست و پنج سال پیش، یعنی در سال یک هزار و دویست و هشتاد و هفت هجری قمری، مستشارالدوله(1)، یکی از اشراف زادگان فرنگ زده ایرانی، در پاریس رساله ای نوشت با عنوان « یک کلمه » که از نقل حتی بعضی از جملات آن می توان واقعیتی راکشف کرد که بعد از یک صد و بیست و پنج سال و وقوع انقلابی دینی در ایران و بر پایی نظامی بی سابقه با عنوان جمهوری اسلامی، که اسلامیت آن اصالتاً در اصل ولایت فقیه معنا پیدا می کند، هنوز هم غرب باوران و فرنگ زدگان این مرز و بوم آن را در نیافته اند. بگذارید نخست جملاتی را از آقای مستشارالدوله نقل کنم و بعد باقی قضایا را. او می نویسد: چندی اوقات را به تحقیق اصول قوانین فرانسه صرف کردم و دیدم آن کودها(2) در نزد اهالی فرانسه کتاب شرعی محسوب می شود... (3)بگذارید صراحتاً بگویم که بنده، به تحقیق، ایمان دارم که غرب باوران این مرز و بوم نه تنها هنوز هم قدمی فراتر از آقای مستشارالدوله برنداشته اند، بلکه بعد از یک صد و بیست و پنج سال، واقعیتِ این تقابلی را که مشارٌالیه بین « اصول قوانین فرانسه » و « کتاب شرع » تشخیص داده بود نیز نفهمیده اند و هنوز مثل پطر کبیر(4) تصور می کنند با تراشیدن اجباری ریش های مسلمانان می توان « دروازه تمدن بزرگ غرب » را بر جامعه گشود. چه باید کرد؟ به راستی ما فرزندان انقلاب اسلامی و طلیعه داران تمدن دینی فردای جهان با این جماعت پطرهای نه چندان کبیر که اصلاً مبانی تفکر ولایی ما را نمی فهمند و همه چیز را مثل کامپیوتر های لاشعور فقط همان طور می شنوند که برایشان برنامه ریزی شده است، چه کنیم؟ می گوییم « درد دین »، می گویند « دموکراسی »؛ می گوییم « ولایت »، می گویند « واپس گرایی»؛ می گوییم « فقاهت »، می گویند « مدیران و کارشناسان و فراغت آفرینان »... و می گوییم: آخر آقایان محترم! این ما هستیم که زیر عَلَم آن سیّد بزرگ – روح الله موسوی – قیام کرده ایم، که عمامه ای سیاه داشت و عبا و قبا و لبّاده می پوشید و جز در یک مدت کوتاه، هنگام تبعید در ترکیه، لباس پیامبر را از تن بیرون نیاورد... و نعلین می پوشید و از هر ده کلمه ای که می گفت، هر ده کلمه اش درباره دین بود و احکام دین و ولایت و فقاهت و تقوا و تزکیه... و حتی برای یک بار هم نشد که دین را به صورتی متجددانه تحلیل و تفسیر کند و هر آنچه را که می خواست به ما بیاموزد با رجوع به امثال و حِکمی بیان می کرد که از احادیث و روایات و تفسیر قرآن و زندگی انبیا و قیام امام حسین (ع) گرفته بود و حتی برای یک بار « آزادی » را جز در تلازم با استقلال و جمهوری اسلامی معنا نکرد و از استقلال همواره معنای عدم تعبد غیر خدا را مراد می کرد – که در تفسیر لااله الاالله وجود دارد- و از جمهوری اسلامی نیز حکومتی ولایی را در نظر داشت که قانون اساسی آن نه از قوانین فرانسه که از قرآن و سنت گرفته شده و نهادهای آن، بلا استثنا، چون اقماری که بر گرد شمس ولایت فقیه نظام یافته اند، زمینه را فقط و فقط برای حکومت شرع فراهم می آورند و شرع را نیز درست همان طور معنا می کرد که فقهای سلف کرده بودند و علی الرسم القدیم باز هم حوزه های علمیه را به فقه جواهری دعوت می کرد... و قس علی هذا. ... اما باز هم این جماعت همان حرف های خودشان را بلغور می کنند و می خواهند با همان توضیحات سفیهانه ای که مستشارالدوله ها و آخوندزاده(5) ها و تقی زاده(6) ها درباره تمدن غرب و دستاوردهای آن – که دموکراسی است و آزادی مطلق نهادی شده – بیان می کردند، ما را متوجه ضرورت لیبرالیسم بگردانند و حتی گاه تا آنجا پیش می روند که بخواهند از آن سید علمدار نیز چهره ای ترسیم کنند که بیش تر به آرزوهای خودشان شبیه است تا واقعیت. به راستی ما با این تقی زاده های جدید که، خدا را شکر، ظاهر و باطنشان یکی است و کراوات بر گردنشان همان معنایی را دارد که باید داشته باشد و تفسیرهایشان درباره کلاه پهلوی و کت و شلوار و پاپیون و پوشِت از زمان رضا قلدر تا به حال تغییری نکرده است چه کنیم؟ کسی به ما بگوید که چگونه حرف هایمان را به این جماعت حالی کنیم.

گالری

دوشنبه, ۲ بهمن ۱۳۹۱، ۰۳:۴۹ ب.ظ